راه کارهای تربیت نوجوانان

نویسنده : عباس اسماعیلی یزدی

الف: القا و تلقین

تلقین از جمله راه کارهای امر تربیت و اصلاح،بلکه از وسایل مهم اِفساد فرد و جامعه است. رهبران و مربیان فرهنگ ها و مکاتب حقّ و باطل،در طول تاریخ برای پیشبرد برنامه ها و نیل به اهداف خویش همواره از تلقیان به عنوان یکی از مؤثرترین راه های عملی بهره برداری نموده اند.
معلّمان اخلاق از طریق تلقین و القای باورهای دینی در اذهان و نفوس افراد تحت تربیت خود،به موفقیّت های بزرگی نایل گشته اند. روان پزشکان برای درمان بسیاری از امراض روحی با برنامه -های خاص خود از این طریق به نتایج چشمگیری دست یافته اند.
امروزه حتی پزشکان نیز برای معالجه ی برخی از بیماری های جشمی به شیوه ی روان درمانی و القا و تلقین متوسّل می شوند،و تا آنجا پیشرفت کرده اند که حتی بیماران در شُرف مرگ را نجات بخشیده اند.
سیاستمداران برای نیل به اهداف سیاسی خود از طریق رسانه های گروهی به تلقین و القای مواضع و نقطه نظرهای خویش می پردازند.
تهاجمات فرهنگی اجانب در طول تاریخ،علیه مذاهب حقّه و مقدِّسات و ارکان اعتقادیِ جوامع دینی،و شخصیت های ملی و مذهبیِ جهان سوم،از طریق تلقینِ اندیشه های شوم و افکار زهرآگین آنان صورت می پذیرد.
گروه های فاسد و مفسد از همین طریق با تلقین مطالب کاذب و فریبنده و تصویر آینده ای خیالی و جذّاب،جوانان تسنه ی جوشش و تلاش و حرکت را تا سرحدّ جانبازی و انتحار در مسیر اهداف ضدّ انسانی خویش قرار می دهند.
کارآیی و تأثیر تلقین آن چنان شگفت آور است که انبوه مردم به سادگی تحت تأثیر القایات گروه ها و تشکّل ها،خط مشی ثابت و پذیرفته ی خود را رها کرده،به مبانی فکری آنان گرایش پیدا می کنند.
پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«لا تُلَقِّنُوا الکِذبَ فَیَکذِبُوا ، فَإِنَّ بَنِی یَعقُوبَ لَم یَعلَمُوا أَنَّ الذِّئبَ یَأکُلُ الإنسانَ حَتّی لَقَّنَهُم أَبُوهُم».1
« به دیگران (راه) دروغ گویی را تلقین نکنید،(زیرا در اثر این کار) دروغگو می شوند،فرزندان یعقوب نمی دانستند که گرگ انسان را می خورد،این کار را از تلقین و تذکّر پدر استفاده کردند.»
با تلقین می توان بدیهی ترین و اقعیات را غیر واقعی جلوه داد،چنان که ممکن است پوچ ترین و واهی ترین مطالب را به صورت عینی ترین حقایق به باور نشاند.
بسیاری از اصلاحات جوامع بشری به یُمن و برکت تلقین تحقق پذیرفته است . هم چنان که مفاسد مفاسد و انحرافات بی شماری در طول تاریخ از طریق تلقین میسر گردیده است.
معاویه ی ملعون با تلقین اکاذیب به مردم شام،آن چنان آنان علیه حضرت علی (علیه السلام) بسیج نمود که توانست به کمک آنان جنگ بزرگی را در مقابل سپاهیان حضرت حضرت در صفین راه انداخته،بیش از یکصد هزار مسلمان را به خاک و خون بکشد.
تبلیغات مسموم و دور از واقع مزدوران او،مردم را علناً و عملاً در مقابل حضرت امیر (علیه السلام) قرار داده بود،به طوری که با لعن و ناسزا و دشنام به ساحت مقدس آن بزرگوار،به خیال خود به خدا تقرّب می جستند. و لعن بر آن حضرت و بیزاری و برائت از آن مظلوم را بر منابر و در خطبه -ها از وظایف شرعی خود می دانستند. وجود اقدسش را از حدّ یک مسلمان عادی پایین تر پنداشته،تا جایی که نماز خواندن مولود کعبه را مورد تردید قرار داده،بلکه انکار می کردند.
و این ها جز در اثر دسیسه ها و القایات بی وقفه و تلقینات شوم معاویه ی ملعون و اطرافیان پلید وی – که بذر دشمنی با وجود ملکوتی مولای مؤمنان حضرت امیر (علیه السلام) را از کودکی در دل و روان مردم شام می افشاندند – میسّر نگردیده بود.
آری،ذهن انسان پیوسته تحت تأثیر گفتار و رفتار و القایات و تلقینات اطرافیان خویش می باشد. تأثیر تلقین در کودکان و نوجوانان به مرتب بیش از سایر قشرهای جامعه است زیرا صفحه ی روح و قلب پاک آنان به نیرنگ ها و دورویی ها آلوده نگردیده،ذهن و اندیشه ی آنان از هرگونه آلودگی و نفاق و بدبینی خالی و پاک است.
سخنی که بر زبان اید گوش می کنند،و چون احتمال خلاف نمی دهند به راحتی آن را پذیرفته،به دنبال گوینده ی آن حرکت می کنند. از این جاست که می توان فرمایش حضرت رضا (علیه -السلام) از قول پدران خود (علیه السلام) از رسول مکرّم اسلام (صلی الله علیه وآله) را حاکی از این واقعیت دانست که استماع سخن به منزله ی پذیرش بندگی گوینده ی آن است:
«مَن اَصغی إِلی ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ،فِإِن کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَبَدَاللهَ، وَ إِن کانَ النّاطِقُ عَن اِبلیسَ فَقَد عَبَدَ اِبلِیسَ».2
«کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد و بپذیرد او را عبادت کرده است،اگر گوینده از خداوند بزرگ سخن می گوید، عبادت خدا نموده و اگر از (زبان) ابلیس صحبت می کند،عبادت شیطان کرده است».
از این رو،دور نگه داشتن خود و کودکان و نوجوانان از تلقیناتِ ناروای جاهلان و مغرضان مستلزم مراقبت دایمی است.

ب: پند و اندرز

سیر معنوی و حرکت در مسیر کمال،مستلزم وجود عوامل گوناگونی است: قابلیت و استعداد ذاتی، رغبت و طلب مداوم،پشتکار و استقامت مستمرّ،اعتقاد به فرهنگی همسو با فطرت،و بالاخره دسترسی به راهنمایی حاذق،هریک به نوبه ی خود از ضروری ترین نیازهای انسانی فرد و جامعه به شمار می رود.
وجود این عوامل – که البته بخشی از ضروریات یک زندگی سالم را تشکیل می دهد _ آن چنان مهم و حیاتی است که فقدان هر یک از آن ها می تواند کلّ حرکت انسان را در جهت تربیت و کمال به مخاطره بیندازد.
در این میان نقش وجودیِ راهنمایی دلسوز و آگاه برای ارشاد و راهنمایی و پند و نصیحت ،تا آنجا حسّاس و تا آن اندازه دارای اهمیت است که به فرموده ی امام سجّاد (علیه السلام) فقدانش برابر با هلاکت آدمی است.
«هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرشِدُهُ».3
«کسی که عالمی حکیم نداشته باشد که او را راهنمایی و هدایت نماید هلاک خواهد شد».
انسان نیازمند تذکّر است. خدای مهربان نیز استعداد پذیرش پند و اندرز را به انسان موهبت فرموده است. از این رو انسانی که خواهان سعادت و طالب کمال خویش است هم چون تشنه کامی که جویای آبی گواراست،همواره گوش جان خود را مهیّای استماع نصایح و پند و اندز مربیان و دوستان و معاشران خویش نموده است.
بلکه به فرموده ی مولایمان حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام):
«لِلکَیِّسِ فِی کُلِّ شَیءٍ اِتّعاظٌ».4
«همه چیز برای شخص زیرک پند و اندرز است.»
در روایات فراوانی آمده که تا انسان در خود واعظی نداشته باشد و از درون خود موعظه نشود پند دیگران به او نفعی نمی دهد.
امام جواد (علیه السلام) می فرمایند:
«اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إِلی تَوفِیق مِنَ اللهِ،وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ،وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ».5
«مؤمن (به چند چیز) نیازمند است : به توفیق از جانب خداوند ،واعظ و نصیحت گری از درون خویش (که او را راهنمایی کرده،پند دهد) و پذیرش (سخن و نصیحت) کسی که خیرخواه اوست».
تذکر و موعظه برای تربیت نفس و پرورش روح،هم ضروری و هم مؤثر است و بر همین اساس است که خدای بزرگ در قرآن کریم می فرماید:
« وَ ذَکِّر فَإِنَّ الذِّکری تَنفَعُ المُومنِینَ».6
«پیوسته تذکّر و پند ده،زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد».
انسان به خصوص در این زمان به لحاظ زندگی غفلت زای خود در بسیاری از امور خویش،لحظه به لحظه ،نیازمند نصیحت خیرخواهان و پند و اندرز مربیانِ دلسوز و آگاه است.
حضرت علی (علیه السلام) به فرزند خود می فرمایند:
«أَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَةِ»7
«دل خویش را با موعظه زنده نگهدار».
و هم چنین آن حضرت می فرمایند:
«اَلمَواعِظُ حَیات القُلُوبِ»8
«اندرزها زنده کننده ی دل هاست».
«الإعتِبارُ یُثمِرُ العِصمَةَ».9
«پند گرفتن ،پاکدامنی از گناهان را بارور می کند».
«الأعتِبارُ یَقُودُ إِلَی الرُّشدِ».10
«پند پذیری آدمی را به رشد و کمال سوق می دهد».
«المَواعِظُ کَهفٌ لِمَن وَعاها».11
«پندها دژی برای پذیرنده ی آنهاست».
«اَلمَواعِظُ شِفاءٌ لِمَن عَمِلَ بِها».12
«پندها برای کسی که به آن عمل کند شفای (و داروی دردها) است».
«اَلمَواعِظُ صِقالُ النُّفُوسِ وَ جَلاءُ القُلُوبِ».13
«پندها صیق دهنده ی نفوس و جلا دهنده قلب هاست».
«بِالمَواعِظِ تَنجَلِی الغَفلَةٌ».14
«با پند و اندرز(تیرگی) غفلت زدوده می شود».
«ثَمَرَةٌ الوَعظِ الإنتِباهُ».15
«نتیجه ی موعظه بیداری است».
«مَن کَثُرَ اعتِبارُهُ قَلَّ عِثارُهُ».16
«هرکس عبرت و پند گرفتنش بسیار باسد لغزش او اندک است».
«مَن لُم یَتَّعِظ بِالنّاسِ وَعَظَ اللهُ النّاسَ بِهِ».17
«هرکس به وسیله ی مردم پند نیاموزد و عبرت نگیرد خداوند او را وسیله ی پند و عبرت مردمان قرار دهد».
«مَن لَم یَکُن أَمَلَکَ شَیءٍ بِهِ عَقلُهُ لَم یَنتَفِع بِمَوعِظةًٌ».18
«هرکه عقلش بیش از هر صاحب اختیار(در زندگی او) نباشد،از هیچ پند و اندرزی بهره نبرد».
یعنی در صورتی انسان از مواعظ و پندها سود خواهد برد که عقل بر او حاکم بوده،عنان نفس او بیش از هر چیز در دست عقلش باشد.
«نِعمَ الهَدِیَّةُ المَوعِظَةُ».19
«پند دادن،خوب هدیه و ارمغانی است».
حضرت علی (علیه السلام) به فرزند بزرگوار خود امام حسن (علیه السلام) می فرمایند:
«العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ».20
«عاقل کسی است که تجربه ها او را پند دهد».
وآن حضرت می فرمایند:
«فَی کُلِّ تَجرِبَةٍ مَوعِظةٌ».21
«در هر تجربه ای پندی است».
البته هر چه سخن پاک تر و از شوائب ریا و فخر و خودنمایی خالص تر باشد،نفوذ و تأثیر آن بیشتر است. موعظه و سخنی که از درون دل برخیزد بر دل نشیند و آن چه از زبان برخیزد از گوش فراتر نمی رود. علاوه بر آن برای نفوذ سخن در روح و جان باید پندها همگام با ضمیر باطن و همسو با فطرت آدمی باشد،تا از ندای فطرت و کمک های درونی نیز بهره گیرد.
از سوی دیگر پند دهنده خود باید نمونه ی عملی و سرمشقی مجسّم از عمل کننده به مواعظ و پند و اندرزها باشد. پدر و مادری که دروغ می گویند،نمی توانند از کودک خود انتظار راستگویی داشته باشند.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:
«إِنَّ الوَعظَ الَّذِی لا یَمُجُّهُ سَمعٌ وَ لا یَعدِلُهُ نَفعٌ ما سَکَت عَنهُ لِسانُ القَولِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ».22
«به راستی آن پندی که هیچ گوشی آن را دور نمی افکند و هیچ سودی با آن برابری نمی نماید، پندی است که زبان گفتار از آن خاموش و زبان عمل و کردار بدان گویا باشد».
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«... کُونُوا دُعاةً إِلی أَنفُسِکُم بِغیرِ أَلسِنَتِکُم...»23
«مردم را به غیر از زبان (و با عمل) به سوی خود بخوانید».
و نیز می فرمایند:
«کُونوا دُعاةً لِلنِاسِ بِغیرِ أَلسِنَتِکُم،لِیَروا مِنکُمُ الوَرَعَ وَ الإجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَةٌ».24
«مردم را بدون زبان(با عمل) بخوانید تا از شما ورع،کوشش در عبادت،نماز و خوبی ها را ببینند، زیرا این روش دعوت کننده (واقعی) است».
در قرآن و روایت از افرادی که به گفتار خود عامل نیستند مذمّت شده است.
خداوند می فرماید:
«أَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ أَنفُسَکُم وَ أَنتُم تَتلُونَ الکِتابَ أَفَلا تَعقِلُونَ».25
«آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید با این که شما کتاب خدا را
می خوانید،آیا نمی اندیشید؟»
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«در شب معراج گروهی را دیدم که با قیچی هایی از آتش لب های آن ها را قیچی می کردند، آن -گاه آنان را در دوزخ می انداختند. از جبرییل پرسیدم: اینان کیستند؟ پاسخ داد:
«خُطَباءُ أُُمَّتِکَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ یَنسَونَ أَنفُسَهُم وَ هُم یَتلُونَ الکِتابَ أَفَلا یَعقِلُونَ».
گویندگانی از امت تو می باشند که مردم را به خوبی دعوت می نمایند و خودشان را فراموش
می کنند،در صورتی که آنان قرآن تلاوت می نمایند،آیا تعقّل نمی کنند». 26
از عوامل مهم دیگری که در تأثیر پند و اندرز نقش دارد این است که پنددهنده از خشونت بپرهیزد و با نرمی و محبّت و رعایت کامل ادب،این فریضه ی الهی را انجام دهد. خداوند به حضرت موسی و هارون فرمان می دهد که در برخورد با فرعون با م«آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید با این که شما کتاب خدا را می خوانید،آیا نمی اندیشید؟»
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: او طغیان کرده است – و با گفتاری نرم با او سخن بگویید شاید پند بگیرد یا بترسد».
چه بسا خشونت موجب گردد که علاوه بر بی حاصلی پند و اندرز،فرد را در ارتکاب خلاف نیرو بخشیده،بیش از پیش او را به خطا و گناه وا دارد.
نکته دیگری که رعایت آن در هنگام موعظه ضروری است این است که تا جایی که ممکن است پندهای اصلاحی و فردی ،پنهان و دور از انظاگویندگانی از امت تو می باشند که مردم را به خوبی دعوت می نمایند و خودشان را فراموش می کنند،در صورتی که آنان قرآن تلاوت می نمایند،آیا تعقّل نمی کنند». 26
از عوامل مهم دیگری که در تأثیر پند و اندرز نقش دارد این است که پنددهنده از خشونت بپرهیزد و با نرمی و محبّت و رعایت کامل ادب،این فریضه ی الهی را انجام دهد. خداوند به حضرت موسی و هارون فرمان می دهد که در برخورد با فرعون با ملاطفت و نرمی سخن بگویند، با این که ادّعای ربوبیّت می کرد:ه و نصیحت همگامی نیز که معمولاً از سوی گویندگان و وعاظ بدون اشاره به فردی خاص انجام می گیرد، چنان چه مردم را متوجّه شخص خطاکار نگرداند و توسط کسی انجام گیرد که اهلیّت این امر خطیر را دارا باشد،نه تنها مفسده ای در پی ندارد بلکه تأثیر آن در برخی موارد به مراتب از تذکّر شخصی بیشتر است.
البته خود انسان نیز در برابر مواعظ و تذکّرات دیگران،سزاوار است با نرمی و حالت پذیرش برخورد کرده،نصایح و پند و اندرز را به عنوان هدیه ای گرانبها،با گوش جان پذیرا باشد و با کسی که وی را موعظه و نصیحت می کند به دیده ی سپاس و تشکّر بنگرد و او را از خود نرنجاند.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
«مَن وَعَظَکَ فَلا تُوحِشهُ».29
«کسی را که به تو پند و اندرز می دهد از خود مرنجان».
نخوت و تکبّر باعث نشود که پذیرای حقّ نباشیم و حرف حقّ را برگردانیم.

ج: تشویق

کمتر کسی است که در برابر فداکاری و فعالیت ها و اقدامات نیک خود،برخورد سرد دیگران را که حاکی از بی تفاوتی آنان است بنگرد و در عین حال با شوق و علاقه به تلاش و کوشش خویش ادامه دهد. تجربه نشان داده است که به جز انبیا و اولیای الهی و دست پرودگان خاص آنان که تکالیف خود را بدون توجّه به نوع برخورد دیگران،محکم و استوار انجام داده،بی اعتنایی و یا حتی مخالفت مردم،کوک ترین خللی در اراده ی پولادین آنان ایجاد نمی کند،نوع مردم هنگامی که عکس العمل سرد و منفی معاشران و اطرافیان خود را در برابر تلاش ها و اعمال و رفتار پسندیده خود مشاهده می کنند،نسبت به ادامه ی فعالیت خویش بی علاقه می گردند.
در مقابل،ترغیب و تشویق و یاد نیک از پشتکار و استقامت و بلندی همت و فداکاری،انسان را نسبت به کارهای مثبت خویش امیدوار نموده،شوق و رغبت و تحرّک او را نسبت به تداوم راهش فزونی می بخشد.
حضرت علی (علیه السلام) به مالک اشتر می فرمایند:
«وَ واصِل فِی حُسنِ الثَّناءِ عَلَیهِم وَ تَعدِیدِ ما أَبلی ذَوُو البَلاءِ مِنهُم فَإِنَّ کَثرَةَ الذِّکرِ لِحُسنِ أَفعالِهِم تَهُزُّ الشُّجاعَ وَ تُحَرِّضُ النَاکِلَ إِن ََشاءَاللهُ تَعالی ».30
«مردم(یعنی کسانی که از خانواده های شریف هستند و دارای سابقه های نیکو می باشند و نیز سلحشوران و دلیران و بخشندگان و جوانمردان) را به نیکی یاد کن و همّت کسانی را که مورد آزمایش قرار گرفته و متحمّل رنج و سختی شده اند بر زبان آورد،زیرا یاد کردن کارهای نیک آنان،فرد دلیر را تهییج کرده،به حرکت و جنبش می آورد،و از کار مانده را به خواست خدای تعالی به کار و تلاش ترغیب می نماید».
تشویق چنان چه به جا و با رعایت شرایط آن صورت گیرد حسّ رقابت را تحریک کرده،قوای خفته را بیدار،سستی و یأس را مرتفع ،و انگیزه و علاقه به کار و تلاش را تقویت می نماید. انسان به خصوص در کارهایی که مغایر تمایلات نفس است نیازمند تشویق است.
تشویق،تحمّل امور بسیار سخت را بر انسان آسان می گرداند. از طریق تشویق می توان نوجوانان و جوانان را به انجام امور خیر و مخالفت با هواهای نفسانی ترغیب نمود،کودکان را به کارهای پسندیده و نیک وادار کرد و از امور ناپسند بازداشت. انسان در سایه ی تشویق از بسیاری از خواسته های خود چشم پوشی می کند. گذشت ،فداکاری ،انفاق و خدمت به مردم در پرتو تشویق آسان می شود.
ذکر اوصاف مؤمنین در قرآن و روایات و وعده های الهی به بهشت و پاداش اعمال نیکوماران، جلوه هایی از تشویق در فرهنگ اسلامی به شمار می رود.
تلّقی و برداشت افراد از فرهنگ و مکتبی که در آن،عاملان خیر و نیکوکاران مورد تشویق قرار نمی گیرند این است که با نیکوکار و بدکار،در آن فرهنگ برخوردی یکسان خواهد شد. و همین امر،زمینه را برای بی رغبتی افراد نیک نسبت به کارهای خیر،و جرأت و جسارت تبهکاران نسبت به انجام و استمرار تبهکاری فراهم می آورد.
از این رو از دیدگاه آگاهان و مربیان امور تربیتی،اصل تشویق به عنوان وسیله و راه کاری ضروری و مناسب پذیرفته شده است،لیکن تشویق بزرگسالان هنگامی که به صورت شخصی انجام
می گیرد،نظر به پیامدهای منفیِ تعریف های حضوری و شخصی – که در روایات نیز به شدّت از آن مذّمت شده – از حساسیّت ویژه ای برخوردار است و عدم مراعات ظرایف و نکات دقیق آن، بازتاب منفی به همراه خواهد داشت.
محقّقین برای این که امر تشویق هم گام با اصول تربیتی صحیح باشد . زیان و خطری را برای فرد و جامعه موجب نشود نکاتی را یادآور شده اند:
  • تشویق بزرگسالان حتی الامکان به صورت کلّی صورت گرفته،منطبق بر شخص خاص نگردد تا مصداقی برای تعریف حضوری نباشد و موجب پیدایش و با تقویت صفات مذموم عجب و غرور و ریا در شخص نشود.
  • تا ممکن است از ظهور چشمگیر جنبه های مالی تشویق جلوگیری گردد،زیرا غفلت از این جهت ،فرد را به سمت و سویِ دینا خواهی سوق می دهد،علاوه بر این که در موارد فقدان مال، تشویق میّسر نخواهد شد.
  • تشویق زیاده از اندازه نباشد وإلاّ زیانش بیش از نفع آن خواهد بود.
  • مکرّر نباشد زیرا با تکرار از ارزش آن کاسته خواهد شد.
  • حالت رشوه و تملّق به خود نگیرد.
  • در هر کاری متناسب با آن کار و برای هر کس در خور شأن او باشد.
  • در تشویق،مسایل اجتماعی و مقررات دینی و معتقدات فرهنگی در نظر گرفته شود .
  • از مسایلی تشویق به عمل آید که خطر و زیان فردی و اجتماعی به بار نیاورد و به کارهایی ترغیب کنیم که مورد تأیید شرع باشد.

    د: انذار

    تربیت امری است اختیاری که بر اساس آگاهی دادن استوار،و بر هدایت و ارشاد مبتنی است و به هیچ وجه با احبار و تحمیل و فشار و شدّت عمل سازگار نیست. هیچ کس را به جبر و زور
    نمی توان به شیوه ای درست و بر مبنایی صحیح تحت تربیت قرار داد. امّا نظر به این که به مقتضای عالم ماده و خصایص نفوس،همه ی افراد نسبت به پذیرش مقرّرات اجتماعی و پای بندی به اصول همزیستی مسالمت یکسان نبوده و طبعاً گروهی از مردم به مقتضای خبث باطن و شرارت طبع و سرکشی نفس،از گزینش راه درست و تن دادن به قوانین ضروری زندگی اجتماعی سرباز می- زنند،و از این رهگذر،حیات و امنیت و دین و ناموس عموم مردم به مخاطره افتاده ،دستخوش تاخت و تاز کج روان و بداندیشان و تبهکاران می گردد،جوامع انسانی ناگزیر از به کارگیری برنامه های عملی خاصی برای به راه آوردن آنان هستند .
    بازگذاردن دست تبهکاران و مجرمان امری است ناروا،و بی تفاوتی در برابر کج روی ها و انحرافات اجتماعی نیز دور از خردمندی است.
    همیشه و در همه حال،ترغیب و تشویق کارساز نیست. قوام زندگی اجتماعی و تأمین امنیّت و حفظ و حراست از جان،مال،ناموس،دین و فرهنگ مردم و فراهم آوردن زمینه ی مناسب برای تلاش همگانی در امر خودسازی و تربیت و حرکت در مسیر کمال،مستلزم راه کارهای دیگری است که انذار و وعید و تنبیه از آن جمله است.
    برای رام کردن نفس سرکش و طبیعت چموش و خمیره ی طغیانگر که با تشویق و نرمی تن به رعایت حقوق دیگران نمی دهد،به حکم عقل و خرد و فرمان شرع،ناگزیر از بیم و تهدید خواهیم بود. و در صورت ثبوت عدم کارآیی وعید و انذار،تنبیه می تواند ابزاری مناسب برای تربیت طبایع ناسازگار با ناموس فطرت باشد.31
    در عین حال مربّی حاذق به خوبی از عواقب نامطلوب زیاده روی در این زمینه آگاه است و پیوسته از دو عنصر خوف و رجا و شوق و ترس به گونه ای استفاده خواهد کرد که افراد تحت تربیت او نه به امید و محبّت مغرور گردند و نه با ترس و تهدید مأیوس شوند.
    امام صادق (علیه السلام) از جدّ بزرگوار خود امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل کرده اند که آن حضرت فرموده اند:
    «أَلا أُخبِرُکُم بِالفَقِیهِ حَقَّ الفَقِیهِ؟ مَن لَم یُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللهِ وَ لَم یُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللهِ وَ لَم یُرَخِّص لَهُم فِی مَعاصِی اللهِ». 32
    «شما را از فقیه و دین شناس حقیقی با خبر نکنم؟کسی که مردم را از رحمت خدا ناامید نسازد و از عذاب الهی ایمن نگرداند و به آن ها رخصت گناه نداده،دست شان را در معصیت خداوند بازنگذارد». پیامبران الهی که بیش از هر کس از ویژگی ها و خصایص و نیازهای نفوس مردم آگاه بوده اند،در دعوت خود در کنار ترغیب و تشویق و تبشیر،از انذار و هشدار و وعید نیز استفاده می -کردند،تا آنجا که مبشّر و نذیر – بشارت دهنده و بیم دهنده – از القاب خاص33رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) شمرده شده است.
    در قرآن نیز هر جا سخن از عمل صالح و پاداش نیکوکاران به میان آمده،کیفر و عقوبت سرباز زدن از تکالیف الهی نیز گوشزد گردیده است. از اوصاف بهشت و نعمت های آن همراه با دوزخ و کیفرگناهان یاد شده است.
    با این حال،همان گونه که اشاره کردیم استفاده از ابزار انذار و تنبیه تنها در صورت یأس از تأثیر ترغیب و تشویق جایز است. از این رو تا جایی که امکان و امید به کار ساز بودن ملاطفت و محبّت و تشویق وجود دارد به کارگرفتن قوه قهریه و ضرب و تهدید جایز نیست.
    مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سفارشات خود به امام مجتبی (علیه السلام) می فرمایند:
    « وَ لا تَکُونَنَّ مِمَّن لا تَنفَعُهُ العِظَةُ إلاّ إذا بالَغتَ فِی اِیلامِهِ، فَإِنَّ العاقِلَ یَتَّعِظُ بِالأدَبِ، وَ البَهائِمَ لا تَتَّعِظُ الاّ بِالضَّربِ».34
    «(فرزندم!) از کسانی که پند و اندرز به آن ها سود نمی بخشد مگر وقتی که آن ها را به رنج انداخته و بیازاری مباش،زیرا خردمند با ادب و تربیت پند می گیرد امّا چارپایان تنها با ضرب (تازیانه) رام می گردند».
    علاوه بر آن ،تداوم و استمرار تنبیه بدنی باعث می شود که فرد به آن عادت کرده و در نتجیه از کارآیی ان کاسته،و نهایتاً به حربه ای بی تأثیر مبدّل گردد،و با برزو این حالت،تربیت و اصلاح شخص بسیار دشوارتر خواهد گردید.
    شخصی محضر حضرت امام موسب بن جعفر (علیه السلام) از فرزندش شکایت کرد،فرمودند:
    «لا تَضرِبهُ وَ اهجُرهُ وَ لا تُطِل».35
    «او را مزن بلکه با او قهر کن،ولی چندان طول مده».
    کودکان دارای روح لطیف و طبیعتی نرم و حسّاس هستند و قهر طولانی به شدّت آن ها را متأثّر کرده ،بسا در اثر طول دادن حالت قهر،دچار ضایعات جبرا ناپذیری گردند که در طول حیات ، وبال آن دامنگیر آنان باشد.
    رسول اکرم (صلی علیه وآله)می فرماید:
    «تعجّب می کنم از کسی که همسرش را می زند با این که خودش به کتک خوردن سزاوارتر است، زنان خو را با چوب نزنید که موجب قصاص می شود.( اگر همسرانتان خلا ف کردند) با فشارهای مادی و امثال آن،آنان را تأدیب کنید،تا در دنیا و آخرت سود برید...».36
    در مواردی که تنبیه لازم می شود توجّه به این نکات ضروری است:
  • پدر و مادی با هم ادقام نکنند،اگر مثلاً پدر فرزندش را تنبیه می نماید مادر نقش میانجی داشته باشد.
  • تنبیه با خشونت و قساوت صورت نگیرد.
  • هنگام تنبیه باید بر خود مسلّط بود تا خطری برای طفل ایجاد نشده،باعث زخم یا درد بیش از حدّ نگردد،زیرا در بسیاری از موارد موجب قصاص شرعی می شود.
  • در مواقع غضب به تنبیه اقدام نباید کرد.
    «نَهی رَسُولُ اللهِ (صلی علیه وآله) عَنِ الأَدَبَ عِندَ الغَضَبِ».37
    «رسول خدا (صلی علیه وآله) از تربیت کردن و تنبیه در هنگام غضب نهی کردند».
  • تنبیه مناسب با جرم و خطا باشد،نه مبتنی بر سلیقه ی معلّم و مربّی.
  • تنبیه ظالمانه نباشد و إلاّ موجب فساد دیگر خواهد شد،مثلاً اگر نوجوانی را تنبیه می کنند،باعث یأس و ایجاد دل سردی او نسبت به خانه و زندگی نگردد و یا بیش از حدّ او را نترسانند.
  • همان طور که قبلاً یادآور شدیم تنبیه اندک باشد و تنها در صورت ضرورت انجام گیرد.
  • قهر و رنجش را ادامه ندهیم. زود آشتی کنیم و بهتر است در مورد کودکان به مادر گوشزد نماییم که واسطه شود تا کودک جری نگردد.
  • عذر او را بپذیریم و راه توبه را همیشه بازگذاریم،به تعهّدش بها دهیم،و اگر تکرار کرد قانون را اجرا نماییم.
  • در همه حال خدا را در نظر داشته،از حدود الهی خارج نگردیم،و بدانیم ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران از نظر شرع مقدس اسلام محکوم است گرچه نسبت به زن و فرزند باشد.

    پي نوشت :

    1 . مجمع البيان: 5/216 ذيل آيه ی13 – سوره ی يوسف.
    2 . بحار 26/239.
    3 . بحار: 78 /158.
    4 . غرر: 2/581 ف 71 ح 21.
    5 . تحف العقول / 337 ، ينابيع الحکمه ی : 5/257 ب 188 ح 9.
    6 . سوره ی ذاريات : آيه ی 55.
    7 . نهج البلاغه فيض /909.
    8 . غرر: 1/15ف1ح373.
    9 . غرر: 1/30 ح 929.
    10 . غرر: 1 /37 ح 1164.
    11 . غرر: 1/37 ح 1169.
    12 . غرر: 1/40 ح 1213.
    13 . غرر : 1 /49 ح 1399.
    14 . غرر : 1/330 ف 18 ح 13.
    15 . غرر: 1/358 ف 23 ح 3.
    16 . غرر: 2/631 ف 77 ح 401.
    17 . غرر: 2/696 ح 1269.
    18 . غرر: 2/702 ح 1330.
    19 . غرر: 2/770 ف 81 ح 5.
    20 . ينابيع الحکمه :5/256ح4.
    21 . غرر : 2/512 ف 58 ح 16.
    22 . غرر: 1/232 ف 9 ح 162.
    23 . کافي : 2/63 باب ورع ح 9.
    24 . کافي: 2/64 ح 14.
    25 . سوره ی بقره : آيه ی 44.
    26 . وسایل: 16/151 ب 10 از امر و نهي ح 11 ، و به همين مضمون در بحار : 72/223 و مجمع البيان : 1/98.
    27 .سوره ی طه آیه ی:43و44.
    28 . تحف العقول / 364.
    29 . غرر : 2/619 ف 77 ح 186.
    30 . نهج البلاغه فيض / 1006 نامه 53.
    31 . حضرت علي (علیه السلام) مي فرمايند: «مَن لَم يُصلِحهُ حُسنُ المُداراهِ يُصلِحهُ حُسنُ المُکافاة».
    «کسي که با خوش رفتاري اصلاح نگردد،مجازات به جا و نيکو اصلاحش خواهد کرد». (غرر: 2/640 ف 77 ح 547)
    هم چنين مي فرمايند : « مَن لَم تُصلِحهُ الکَرامَةُ أَصلَحَتهُ الإهانَةُ». آن کس که منش بزرگواري اصلاحش ننمايد، توهين و خواري اصلاحش مي کند».(غرر:2/710ح1401)
    32 . کافي : 1/28 باب صفت علماء ح 3.
    33 . «... وَ مَا أرسلناکَ إلآّ مُبَشراً وَ نَذيراً». (سوره ی اسراء ، آيه ی 105)
    34 . نهج البلاغه فيض / 935 نامه ی 31.
    35 . بحار : 104/99 ح 74 ، ينابيع : 5/355 ب 194 ح 36.
    36 . جامع الأخبار / 158 ف 121.
    37 . بحار: 79/102 ، ينابيع: 1 /40 ب 2 ح 16.

    منبع: فرهنگ تربیت، انتشارات مسجد مقدس جمکران